ریحانه جونریحانه جون، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

عسلی مامان و باباش

سال 1395

سال 1395 در ساعت 8:30 دقیقه تحویل شد و شما دخترم دومین عیدت بود و صبحش بیدار نمیشدی به زور بیدارت کردیم آخه میخواستیم لحظه تحویل سال به ما سر سفره هفت سین باشی و به همین خاطر خیلی هم اخمو و عصبانی بود سر سفره . سال که تحویل شد آماده شدیم و با بابا رفتیم خونه بابایی(بابای من) و یک ساعت شاید کمتر بودیم چون میخواستیم بریم روستا و سر قبر بابا حاجی و روز اول عید رو هم تا عصر روستا بودیم و غروب برگشتیم شهر که آماده بشیم بریم مشهد . صبح ساعت هشت راه افتادیم و تو که کل مسیر خواب بودی و فقط موقع توقف صبحانه بیدار شدی و باز دوباره خوابیدی و خدا رو شکر تو راه اذیت نکردی و زیارت هم کردیم .امام رضا نگهدارت باشه ...
18 فروردين 1395
1